تماس از ساعت ۸ صبح الی ۱۲ شب

تماس با تلفن ثابت از تمام کشور 9099071613

banner

صدای مشاور تحصیلی

مشاوره تحصیلی تلفنی

مشاوره تحصیلی تلفنی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی

داستان آموزشی- حال و هوای نوروز


تاریخ :    ۱۳۹۱/۱۲/۲۸     بازدید :    ۷۵۳

مي‌دانم که ايام نوروز هميشه براي شما به معناي استراحت و تفريح بوده است. بوي خوش گل‌هاي بهاري، هواي مطبوع، مهماني و ... همه و همه براي تمام ما ايرانيان معناي خاصي دارد. از همه‌ي اين‌ها مهم‌تر مسافرت‌هايي است که شايد فقط يک بار در سال اتفاق بيفتند و آن هم در همين 13 روز است. دل کندن از اين همه زيبايي واقعاً سخت است! به عبارتي شايد ناخوشايندترين حرف در حال حاضر براي شما اين باشد که: «دانش‌آموز عزيز! امسال را در خانه بمان و به درس خواندن بپرداز!» شايد دلتان براي خودتان بسوزد که چرا بايد خوشگذراني‌هاي امسال را از دست بدهيد يا شايد هم دوست داشتيد کوچک‌تر بوديد و به کنکور فکر نمي‌کرديد! اما حرف من چيز ديگري است. بالاخره من هم يک زمان مانند شما دانش‌آموز بودم و اين حال و هوا را خوب درک مي‌کنم. قصد دارم چيزي را که در ذهنم هست با يک جمله از سهراب سپهري شروع کنم که مي‌گفت: «چشم‌ها را بايد شست  جور ديگر بايد ديد». بله منظورم اين است که بايد از منظر ديگري به اين ماجرا بنگريد. چون از قديم گفته‌اند هر آن‌چه از دل برآيد به دل نشيند دوست دارم تفکرات خودم را در آن زمان براي‌تان بنويسم.

چه‌قدر برايم دلنشين بود که با دوستانم در حياط مدرسه جمع مي‌شديم و درباره‌ي چگونگي برنامه‌ريزي‌مان حرف مي‌زديم. وقتي برنامه‌هاي مختلف را روي کاغذ مي‌نوشتيم و مدام آن‌ها را جابه‌جا مي‌کرديم تا ساعت‌هايش درست از آب دربيايد، درست مثل اين بود که از پس يک مسئله‌ي سخت رياضي برمي‌آمديم. پيش خود مي‌گفتيم يعني مي‌شود بعد از عيد به اين برنامه نگاه کنيم و ببينيم از پس تمامي قسمت‌هاي آن برآمده‌ايم! خودمان هم خوب مي‌دانستيم که اگر بشود حتماً به آرزوي‌مان که قبولي در يک رشته‌ي خوب و يک دانشگاه خوب بود مي‌رسيديم. اصلاً فکر مسافرت از ذهنمان رفته بود. شايد براي‌تان خنده‌دار باشد ولي من عاشق اين بودم که سرم از شدت درس خواندن کمي درد بگيريد؛ انگار آن موقع بود که تازه مي‌فهميدم که دارم تمامي تلاشم را مي‌کنم! يا اين‌که بعد از مطالعه، تست زدن را شروع مي‌کرديم و چه لذتي داشت وقتي همه را درست مي‌زديم. چه‌قدر مزه داشت وقتي ساعت مطالعه‌ي روزانه‌مان 10 ساعت را رد مي‌کرد. هيجاني در دلمان بود که حسابي قلقلکمان مي‌داد. به جرئت مي‌توانم بگويم که حتي تصورات‌مان هم مانند هم بود! موقع استراحت که مي‌شد در مورد دانشگاه‌هاي مختلف صحبت مي‌کرديم و اگر کسي را مي‌يافتيم که دانشجو بود اولين سؤالمان از او اين بود که روزي چند ساعت درس مي‌خواندي؟ دلنشين‌تر از همه اين بود که در آخر مي‌دانستيم که از خيلي از بچه‌هاي ديگر جلوتر هستيم و مسلماً شانس بيش‌تري براي  قبولي داريم. واقعاً قضاوت کنيد. اين اتفاقات چند بار در زندگي رخ مي‌دهند؟ پس به اين فکر کنيد که با کمي تلاش سال بعد همين موقع دانشجو هستيد! پس بياييد يک امسال را براي آينده‌ي خودتان تلاش کنيد!

پيوست:

شايد براي‌تان جالب باشد که بدانيد من و دوستانم با اين همه تعاريفي که از خودمان کردم کجا و چه رشته‌اي قبول شديم! بنده مطالعات خانواده‌‌ي دانشگاه الزهرا (روزانه)، زهرا تقديري مديريت آموزشي دانشگاه الزهرا (روزانه)، رويا مولودي تکنولوژي آموزشي دانشگاه علامه طباطبايي (روزانه)، فاطمه آيينه پژوهشگري اجتماعي دانشگاه تهران (روزانه)، زينب عليزاده حسابداري دانشگاه شريعتي (روزانه). حال خودتان قضاوت کنيد! اين همه تلاش ارزشش را نداشت؟

تاریخ درج :دوشنبه 28 اسفند 1391نويسنده : زهرا حميدي سوها

سوالات و نظرات خود را با ما درمیان بگذارید
 
نام *
 
ایمیل *
 
پیام شما *
سوال امنیتی جمع اعداد 9 و 7
 
   

سوالات کاربران
printerنسخه قابل چاپ
انتخاب رشته حضوری

نرخ مشاوره %30 ارزانتر از بقیه