تماس از ساعت ۸ صبح الی ۱۲ شب

تماس با تلفن ثابت از تمام کشور 9099071613

banner

صدای مشاور تحصیلی

مشاوره تحصیلی تلفنی

مشاوره تحصیلی تلفنی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی

درباره ابن سینا


تاریخ :    ۱۳۹۳/۶/۱۲     بازدید :    ۱۳۹۸

درباره ابن سینا

فیلسوفی مستقل از گذشتگان
 
 

برای شناخت ابن سینا باید سراغ کتاب های مهم او مانند شفا و اشارات رفت و البته باید سهم شاگردانش را نیز در انتقال افکار او در نظر گرفت. بهمنیار و جوزجانی، دو شاگرد ابن سینا بودند که شب ها از او علم می آموختند و دانشش را مکتوب می کردند.

دکتر غلامحسن ابراهیمی دینانی در کتاب خود با نام «سخن ابن سینا و بیان بهمنیار» از انتشارات موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، کوشیده گرد غفلت از کتاب های کمتر دیده شده شاگردان ابن سینا بردارد. این کتاب که مقدمه ای ۴۳ صفحه ای دارد، در ۱۶ فصل تنظیم شده و در فصول آن درباره جایگاه ادراک و شناخت در اندیشه شیخ، حقیقت، ارتباط تعقل با تخیل، عدم امکان اثبات مبدا مشترک در علوم طبیعی، تفاوت میان مشاهده و یقین، تفاوت کل و کلی و... سخن گفته شده است. دکتر دینانی ابن سینا را حکیم مسلمان ایرانی می داند که نه ارسطویی است و نه افلاطونی و نه نوافلاطونی، بلکه فیلسوفی است که آثار گذشتگان خود را مطالعه کرده و سپس مسیر خود را برای فلسفیدن یافته و در آن غور کرده است.

از ابن سینا و شاگردان او آثار متعددی به دست ما رسیده که بعضی کمتر دیده شده اند. شما در کتابتان به کدام دسته از منابع بیشتر ارجاع داده اید؟

بعضی از کتاب های ابن سینا و شاگردانش درباره او، نه تنها دیده نشده اند بلکه کسی آنها را نمی شناسد. اهل فلسفه، کتاب شفا و اشارات را می شناسند و بعضی از بخش های آن را به دقت مطالعه کرده اند. ولی کمتر کسی از کتاب التحصیل نوشته بهمنیار، شاگرد ابن سینا سخن می گوید. این کتاب مهم حاصل جلسات شیخ با شاگردانش است که مشغول تدریس و پاسخگویی به سوالات آنها بوده. حتی کتاب المباحثات نیز جز از سوی کسانی مانند ملاصدرا که بارها به آن ارجاع داده، خوانده نشده است. خلاصه آن که من در کتابم کوشیده ام ضمن توجه به اشارات و شفا و در نظر گرفتن اهمیت آنها، بیش از همه به کتاب های شاگردان بوعلی سینا ارجاع دهم تا از تکرارهای صورت گرفته دوری کرده باشم و ابعاد و نکات جدیدی از اندیشه ابن سینا را مطرح کنم.

در مقدمه کتابتان بر آزاداندیش بودن ابن سینا و عدم وابستگی او به فیلسوفان پیشین اشاره کرده اید. در حالی که بعضی ابن سینا را پیرو اندیشه های ارسطو می دانند. به نظر شما ابن سینا پا جای پای ارسطو گذاشته است؟

ابن سینا مستقل می اندیشیده است و ارسطویی نیست، گرچه آثار ارسطو را مطالعه کرده ولی با اشاره به بحث برهان صدیقین و کلی طبیعی و.... می توان گفت که او مستقل از گذشتگان است و مطالعه ای که در آثار آنان داشته، در مسیری که خود به آن رسیده، اوج گرفته است.

درباره تاثیرپذیری او از افلاطون و افلوطین چه نظری دارید؟

ابن سینا برای افلاطون اعتبار زیادی قائل نبود. اوافلوطینی نیز نبوده، گرچه اثولوجیا را نیز خوانده است. ابن سینا یک فیلسوف مسلمان ایرانی است که به ایران باستان نیز نظر داشته، بنابراین، یک حکیم خسروانی است. به عبارت دیگر، ابن سینا اولین حکیم خسروانی است که تا حدی از یونان نیز اثر گرفته ولی اصلا او یونانی نیست. همان طور که می دانید حتی افلاطون نیز بعضی از اندیشه هایش را به واسطه حضور یکی از شاگردان ایرانی اش، وامدار ایران است. یکی از دلایل بی توجهی بوعلی سینا به افلاطون عدم وجود قدرت توجیه رابطه عالم معقول و محسوس در مساله مثل افلاطون است.

اهمیت کل و درک تفاوت آن با کلی در چیست؟

این موضع آن قدر مهم است که یکی از فصول کتاب را به توضیح آن اختصاص داده ام، زیرا بعضی تفاوت این دو را بدرستی نمی دانند.

اگر جزئی از کل را بردارید، از آن کاسته می شود. ولی اگر جزئی از کلی را بردارید، هیچ مساله ای رخ نمی دهد و موجب نابودی یا کمبود کلی نمی شود. پس وقتی کسی می میرد، در یک نگاه، جزئی از یک کل (کل جمعیت انسان ها) کم شده ولی در نگاه دیگر، در مفهوم کلی انسان هیچ تغییری ایجاد نشده است و ما مفهوم کلی انسان را مثل گذشته درک می کنیم. درک این سخن ابن سینا نه تنها در روزگار خودش، بلکه امروز هم درست صورت نگرفته است، مگر از سوی کسانی چون ملاصدرا. عقل درک کلیات است. اگر کلی نباشد، جزئی نیست. آیا اگر کلی نباشد امکان شناخت وجود دارد؟ درک کلی خاصیت انسان است و حیوانات هیچ درک کلی ندارند به همین جهت است که حیوانات کشفیات علمی ندارند و فلسفیدن را نمی دانند. در منطق همه قوانین کلی است.


سوالات و نظرات خود را با ما درمیان بگذارید
 
نام *
 
ایمیل *
 
پیام شما *
سوال امنیتی جمع اعداد 5 و 3
 
   

سوالات کاربران
printerنسخه قابل چاپ
انتخاب رشته حضوری

نرخ مشاوره %30 ارزانتر از بقیه