تماس از ساعت ۸ صبح الی ۱۲ شب

تماس با تلفن ثابت از تمام کشور 9099071613

banner

صدای مشاور تحصیلی

مشاوره تحصیلی تلفنی

مشاوره تحصیلی تلفنی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی
سامانه صدای مشاور تحصیلی

یادگیری زبان انگلیسی و نقش آموزشگاه های زبان در یادگیری


تاریخ :    ۱۳۹۵/۹/۱     بازدید :    ۱۹۹۰

یادگیری زبان انگلیسی و نقش آموزشگاه های زبان در یادگیری

"سامانه صدای مشاور تحصیلی"

مشاوره دهنده تخصصی زبان های خراجی

برای تماس با مشاورین  از تلفن ثابت با شماره  9099071613   تماس حاصل فرمایید.

تماس از ساعت 8 صبح تا 12 شب

حتي ايام تعطيل

 یادگیری زبان انگلیسی و نقش آموزشگاه های زبان در یادگیری

مقدمه:

يادگيري مباني زبان فقط در20 جلسه، تضمين پاسخگويي به 70 درصد سوالات در همه آزمون‌هاي زبان، اعطاي مدرك بين‌المللي، مكالمه فشرده در 10 جلسه، قبولي در آزمون تافل با 20 جلسه اين قبيل آگهي‌ها امروزه بخشي از تبليغات كاذب موسسات آموزش زبان انگليسي داراي مجوز مي‌باشد كه در جاي جاي شهرهاي مختلف علي‌الخصوص شهرهاي بزرگ ديده مي‌شوند.

امروزه يادگيري زبان خارجي به خصوص زبان انگليسي يكي از دغدغه‌هاي خانواده‌هاي ايراني به شمار مي‌شود. بسياري از خانواده‌ها بر اين باورند كه در مدارس آن طور كه بايد و شايد به بچه‌ها انگليسي آموزش داده نمي‌شود و آنها مجبورند بچه‌هاي خود را براي يادگيري بهتر زبان به آموزشگاه‌ها بفرستند. برخي از آنها هدف از فرستادن بچه‌هاي خود به اين كلاس‌ها را تقويت مكالمه و برخي كسب مهارت براي موفقيت در كنكور عنوان مي‌كنند و تعدادي هم زبان را براي كسب يك شغل مناسب در كنار يادگيري مهارت استفاده از كامپيوتر ضروري مي‌دانند. آنچه مسلم است اين است كه تقاضا براي شركت در اين كلاس‌ها زياد است و متاسفانه نظارت چنداني بر كيفيت و روند آموزش در موسسات زبان انگليسي وجود ندارد.

دريافت مجوز آموزشگاه زبان يك فرآيند پيچيده نيست و هركسي كه داراي مدرك ليسانس (در هر رشته‌اي!) باشد و سه سال سابقه تدريس (هر نوع تدريس، در هر موسسه‌اي) باشد مي‌تواند با درخواست از مديريت آموزش و پرورش منطقه خود و پرداخت فقط 20 هزار تومان، اقدام به تاسيس آموزشگاه زبان كند و هيچ آزمون علمي يا تخصصي در كار نيست!

در اكثر شهرهاي ايران موسسات زبان فراواني وجود دارد كه البته هر كدام از آنها سعي مي‌كنند خود را وابسته به يكي از موسسات داخل يا خارج كشور نشان دهند و با قيد عبارت «اعطاي مدرك بين‌المللي» اعتبار موسسه خود را بالا ببرند.

آنچه كه واضح است اين است كه مدرك هيچ يك از موسسات زبان در ايران رسمي نيست و اساسا به آن مدرك اطلاق نمي‌شود بلكه «گواهي شركت در كلاس‌هاي آموزشي زبان انگليسي» محسوب مي‌شود و برخي از آنها در استخدام‌هاي غيردولتي(منشي‌گري يا خدمات تايپ) آن هم به شرط داشتن سواد اطلاعاتي شايد كاربرد داشته باشند! مدرك رسمي عمدتا از طريق آزمون‌هاي سازمان سنجش و برخي موسسات بين‌المللي معتبر دنيا صادر مي‌شوند كه تافل، آيتلس و توليمو نمونه‌هاي آزمون‌هاي رسمي محسوب مي‌شوند.

در ميان همه اين مشكلات، آنچه كه بيش از همه اهميت دارد اين است كه، آموزش زبان خارجي، چه در مدارس و چه در بسياري از آموزشگاه‌هاي خصوصي، نيازمند بازنگري و تلاش براي هر چه بيشتر كاربردي‌تر كردن آن دارد.

در مدارس به دليل شروع دير هنگام زبان (دوره راهنمايي) و عدم امكان غربال كردن دانش‌آموزان، اصرار برخي مديران در دادن نمره‌هاي غير واقعي توسط معلمان و عواملي فني ديگر، باعث مي‌شوند، معلم سطح آموزش زبان را تا متوسط به پايين، تنزل داده كه اين عملا فرآيند يادگيري و فرصت كاربردي كردن زبان را در مدارس دچار اختلال مي‌سازد و معلم مجبور مي‌شود مبناي كار و تدريس را نمره قبولي دانش‌آموزان قرار دهد وعملا آموزش زبان انگليسي در مدارس وجود ندارد و فقط قبولي در آزمون زبان انگليسي مطرح است.

اما مشكل در آموزشگاه‌هاي زبان انگليسي به گونه‌اي ديگر است. به عقيده بسياري از كارشناسان زبان انگليسي، فرآيند يادگيري و ميزان به كارگيري آن در آموزشگاه‌ها نياز به يك انگيزه دارد. داشتن علاقه به تنهايي نمي‌تواند براي يادگيري كافي باشد. هر چند امروزه علاقه نيز در بسياري از مراجعين به آموزشگاه‌ها ديده نمي‌شود و برخي از زبان‌‌آموزان، به اجبار خانواده‌ها به اين كلاس‌ها مي‌آيند و برخي نيز به قول خودشان براي پرستيژ و به اصطلاح كلاس.

امروزه شما افراد بسياري را مي‌بينيد كه علاقه‌مندي خودشان را براي يادگيري مكالمه زبان نشان مي‌دهند. آنها همواره اداي آدم‌هاي نيازمند به يادگيري زبان را در مي‌آورند. يادگيري زبان بدون انگيزه و پشتكار عملا امكان ندارد و افرادي كه بدون اين دو عامل وارد اين وادي مي‌شوند، به مثابه افرادي مي‌مانند كه در زمين فوتبال به توپ لگد مي‌زنند ولي فوتبال بازي نمي‌كنند يا در استخر آب بازي مي‌كنند ولي شنا نتوانند آموخت. براي يك فرد اهميت پيدا مي‌كند،  داشتن انگيزه قوي براساس نياز قوي است. انسان نيازمند، كنجكاوانه دنبال خواسته خود است، اما زماني كه اين كاوش زمينه‌هاي صوري و تهي از نياز به خود پيدا مي‌كند،‌از ميزان علاقه‌مندي نيز به طور قابل توجهي مي‌كاهد. پس در وهله اول دانستن اينكه تا چه حد ما نيازمند يادگيري زبان هستيم در فرآيند يادگيري بسيار مفيد خواهد بود.

از سوي ديگر با توجه به تعداد زياد آموزشگاه‌هاي زبان علي‌الخصوص در شهرهاي بزرگ (هر چند تعداد آنها در شهرهاي كوچك هم چندان كم نيست) نظارت جامعي بر روند فعاليت‌هاي آنها و ميزان يادگيري افراد وجود ندارد و بيشتر بازديدهايي كه از سوي آموزش و پرورش صورت مي‌گيرد به منظور بررسي تخلفات، عدم تداخل روزهاي تدريس پسران و دختران، ثبت آمار دقيق، بررسي اعتبار مجوز و مطالبه 10 يا 20 درصد سهم آموزش و پرورش از محل آموزشگاه‌هاي زبان مي‌باشد. بنابراين كيفيت و كارآيي اين بسياري آموزشگاه‌ها عمدتا در هاله‌اي از ابهام است. البته اگر از حق نگذريم برخي آموزشگاه‌ها نيز به شدت به مقررات علمي و آموزشي پايبند بوده و كيفيت را فداي كميت نكرده و در عرصه بالا بردن سواد اطلاعاتي بچه‌ها نقش مهمي را ايفا نموده‌اند و ما حصل اين صداقت، علاقه بيش از حد خانواده‌ها به ثبت‌نام در مراكزي است كه كيفيت آموزشي اولين دغدغه آنها بوده است.

اما آموزشگاه‌هايي كه مبناي كسب درآمد را هدف وجودي موسسه در نظر گرفته‌اند،  فاقد ساختار و هدف مشخص آموزشي هستند و براي شروع، برنامه‌ريزي مشخص علمي و از قبل تهيه شده ندارند، اين موسسات در جذب بي‌پايه و اساس زبان آموز و استاد گوي سبقت را از هم مي‌ربايند و با دادن امتيازاتي نظير دادن تخفيف در صورت معرفي دو يا سه زبان آموز جديد يا دادن سررسيد، تقويم، كلاسور و... به زبان آموزان سعي در جذب بيشتري مشتري! دارند و در واقع به پديده آموزش به چشم تجارت مي‌نگرنند. يكي از اصلي‌ترين بخش‌هاي هرم آموزش زبان، يعني غربال كردن و جدا كردن زبان‌‌آموزان از همديگر در اكثر موسسات ناديده گرفته شده و به تشخيص و قضاوت خود آنها محدود مي‌شود. در اينجا در يك كلاس توازن علمي مخاطبان بهم مي‌خورد و اولين تبعيض به طور اتوماتيك بين زبان‌آموزان اعمال مي‌شود و استاد چه بخواهد و چه نخواهد با عدم توزيع عادلانه «نگاه» و «توجه» نسبت به آنها روبه‌رو مي‌شود.

اينجاست كه كارآيي فردي و تيمي در كلاس به حداقل مي‌رسد و كلاس براي برخي بسيار پيش پا افتاده و براي برخي پيچيده و دشوار مي‌نمايد و راندمان كار به شدت پايين مي‌آيد و هر دو گروه در فرآيند يادگيري دچار مشكل مي‌شوند و يا موسسه خود را عوض مي‌كنند و يا قيد يادگيري زبان را مي‌زنند.

در برخي موسسات جذب شهريه بيشتر از اصل قضيه يعني يادگيري مورد توجه قرار مي‌گيرد و بدين منظور سطح نمرات به صورت صوري و حتي تصاعدي! بالا مي‌رود و هنگام ثبت‌نام و يا دريافت شهريه ميزان سواد زبان‌آموز با تعريف و تمجيد از سوي منشي صد چندان مي‌شود و خانواده در پرداخت شهريه يا ثبت‌نام مجدد فرزند خود در موسسه مزبور راغب مي‌شود. اما بعد از چند ترم مي‌بينيم كه دانش‌آموز حتي به راحتي نمي‌تواند خود را به زبان انگليسي معرفي كند تا چه برسد به مكالمه زبان انگليسي!

در واقع سنجش يا بررسي ميزان يادگيري زبان‌آموزان در اين گونه موسسات بازاري فاقد ساختار علمي و منطقي مي‌باشند و فاكتورهاي زيادي در بالابردن نمرات زبان‌آموزان نقش دارد كه به هيچ عنوان از نظر علمي، ماهيت آموزشي ندارند و اين سطح بالاي نمرات به نوعي فريب افكار عمومي خانواده در ثبت‌نام مجدد فرزندانشان در همان موسسه مي‌باشد.

موسسات زبان تا چه حد در آموزش زبان موفق بوده‌‌اند؟

صرف نظر از عدم تخصص برخي موسسين در امر آموزش زبان، به كارگيري اساتيد و منابع ناكارآمد، شلوغي برخي كلاس‌ها، كمبود وسايل صوتي و تصويري و برخي موارد از اين دست، باز هم مي‌بينيم در بسياري از موسسات كه اكثر «مواد و ابزارهاي لازم براي آموزش زبان» را نيز دارا هستند، در آموزش زبان به بچه‌ها چندان موفق نيستند و به اصطلاح يك جاي كار مي‌لنگد.

اشكال كار در كجاست؟ مكالمه زبان چه تفاوت بنيادي با گرامر آن دارد؟ زبان در كل چيست؟ چرا شيوه‌هاي تدريس، امروزه كمتر موثر مي‌افتند؟ اصولا شيوه تدريس چگونه بايد باشد؟ چرا مهارت‌هاي زبان تنها به مهارت خواندن، آن‌هم با تلفظ غلط محدود شده است؟ در اينجا با چراهاي زيادي روبه‌رو مي‌شويم. پاسخ به اين سوالات آيا خواهد توانست راه درست و حسابي را پيش روي ما بگذارد؟ آيا آموزشگاه‌ها از حداكثر توان، بدون در نظر گرفتن شهريه به عنوان عامل تعيين‌كننده، براي آموزش استفاده مي‌كنند؟ آيا مربيان و استادان خودشان از نظر علمي مشكل دارند يا خود را در حد بسيار بالايي كه عموما براي زبان‌آموز دست نيافتني است نشان مي‌دهند؟ آيا مي‌توان گفت زبان يك چيز است و آنچه تدريس مي‌شود چيز ديگري است؟ در مدارس چه اتفاقاتي رخ مي‌دهد؟ معلمان زبان چگونه با عنصر آموزش برخورد مي‌كنند؟ آنها چقدر به روز و داراي سواد اطلاعاتي هستند؟ يا اصطلاحا تا چه حد دانش خود را به روز آوري كرده و شارژ مي‌كنند؟ آيا تفاوت‌هاي ساختاري موجود بين كتاب‌هاي تحصيلي زبان و شيوه آموزش معلمان كه رفته‌رفته كهنه‌تر شده، جرقه لازم براي متوليان امر آموزش مي‌تواند باشد كه در شيوه‌هاي تربيت و آموزش مربيان نهايت دقت لازم را براساس استانداردهاي نو در نظر بگيرند؟

آنچه كه مسلم است اين است كه اين دست آموزشگاه‌هاي زبان در انتخاب منابع درسي، شيوه‌هاي آموزش، تغيير برنامه و شيوه برنامه‌ريزي بازتر آ‌موزش و پرورش و مدارس است. در مدارس به دليل تفاوت‌هاي فردي، اجتماعي و علمي فاحش معلم نمي‌تواند از شيوه‌هاي به روز و منابعي غير از منابع معرفي شده استفاده كند و سطح تدريس و نوع امتحان بايد متوسط به پايين باشد. ولي در آموزشگاه مي‌توان با غربال علمي و اصولي زبان‌آموزان، روند و سرعت يادگيري را تنظيم و كم و زياد كرد.

آموزشگاه‌ها مي‌توانند تدريس زبان را براساس آخرين دست‌آوردهاي علمي كه از طرف دانشگاه‌هاي معتبر بين‌المللي دنيا ارايه مي‌شود تنظيم و دسته‌بندي كنند. مربيان و اساتيد را مجاز به استفاده از ساير متون كنند و آنان را تشويق به ايجاد فضاي يكسان در تبادل واژگان، استفاده از سي‌دي‌هاي اورجينال حتي‌الامكان با زيرنويس فارسي، استفاده از هدفون و... نمايند. پيگيري اين امر در خارج از كلاس، از طرف دانش‌آموزان،‌ به‌كارگيري روش كارتي در يادگيري واژگان بدون در نظر گرفتن زحمت و دردسري كه شايد استاد لاجرم با آن درگير مي‌شود، همه و همه در يادگيري زبان تاثير به سزايي دارد. مربي بايد با ايجاد محيط مكالمه به روش ساده و قابل فهم، زبان‌آموز را تك‌تك مورد خطاب قرار بدهد. يك فرد، حتي مربي ماهر زبان انگليسي، مراحلي را در يادگيري زبان از سر گذرانده است و سختي‌ها و شيوه‌هايي را تجربه كرده است. در اينجا مربي و استاد خيلي اهميت پيدا مي‌كند. اگر از نقطه‌نظر روان‌شناسي برخي خصوصيات اساتيد را، به خصوص در آموزشگاه‌ها، در نظر بگيريم و كمي هم تعارف دوستانه را كنار بگذاريم متوجه حضور يك خصيصه نامتجانس با امر يادگيري در وجود برخي از استادان اين قبيل آموزشگاه‌ها مي‌شويم. آن خصيصه چيزي نيست جز «تخصيص قدرت يادگيري و داشتن استعداد ذاتي به خود و اين يعني دور ساختن دانش‌آموزان از افق اميد به يادگيري»، اينجاست كه مي‌بينيم تلفظ‌هاي غليظ، خطوط كج و معوج، اصطلاحات ريز و درشت، زبان‌آموز را در تنگنا قرار داده و او را تشنه‌تر از پيش در «وادي نمي‌دانم»‌ رها مي‌سازد. زبان‌آموز خود را فاقد استعداد ذاتي زبان‌آموزي مي‌پندارد و استاد خود در اين مرحله عامل افت يادگيري مي‌شود و تنها برخي كلمات به صورت لحظه‌اي و شايد هم ترمي به حافظه كوتاه مدت زبان‌آموز انتقال داده مي‌شود. آموزش اتفاق نمي‌افتد و فرآيند يادگيري زبان با تمام كتاب‌ها و وسايل پيرامونش در ذهن زبان‌آموز گير مي‌كند و اين فلسفه هم ملكه ذهن او مي‌شود: «زبان خيلي سخت است و من نمي‌توانم انگليسي ياد بگيرم».

بودجه‌بندي كتاب نيز از عوامل موثر محدود شدن مربي زبان‌ به شمار مي‌رود. استاد زبان‌ اگر نتواند از مجموعه مطالب جديد، خارج از كتاب و يافته‌هاي علمي نظير روش‌هاي مختلف در كلاس بهره‌ جويد، با نتيجه‌اي غير از آموزش زبان روبه‌رو خواهيم شد و اين امر به ساده‌انگاري زبان در فرآيند آموزش، لطمه‌اي جبران‌ناپذير وارد خواهد ساخت و شايد هم زبان‌آموزان ديگر را كه عموما با تشويق همديگر در يك چنين كلاس‌ها حاضر مي‌شوند، از امر يادگيري زبان مايوس سازد. ارايه متن‌هاي كوتاه، خارج از كتاب و مكالمه جانبي و توجه به روش كارتي در تدريس واژگان زبان بسيار مهم بوده و از طرف استاد بايد مورد توجه قرار گيرد. ما اگر واژگان را كنار بگذاريم از زبان ديگر خبري نيست و اين كاري است كه سال‌ها با زبان شده است و نتيجه مشخصي از آن كسب نشده است. سوسور زبان‌شناس معروف مي‌گويد: «كه هر كلمه به مثابه كاميوني است كه در جاده‌هاي مختلف بار معنايي مختلفي را با خود حمل مي‌كند.» با اهميت ندادن به اين موضوع چنين برمي‌آيد كه برخي استادان علي‌رغم تغييير اساسي در شيوه‌ها و متدهاي تدريس، هنوز به روش عمل مي‌كنند و اين همان تقويت نشدن شيوه‌ها و روش‌هاي تدريس يك استاد يا مربي محسوب مي‌شود.

چيستين استاد معروف زبان انگليسي در خصوص تدريس زبان شيوه‌هاي كاملا نو ارايه مي‌دهد او حتي تقسيم نگاه استاد را از عوامل جدي گيري موضوع از سوي زبان‌آموز تلقي مي‌كند و توزيع ناعادلانه رفتار كلاسي را انباشته شدن انرژي يك معلم در گوشه‌اي از يك كلاس عنوان مي‌كند و چنين مي‌شود كه از ميان چندين زبان‌آموز علاقه‌مند به يادگيري، فقط تعدادي از آنها، كه ممكن است استعداد ذاتي آنها در آن امر تاثير داشته است، مطالبي چند ياد مي‌گيرند.

چستين به حافظه كوتاه مدت و دراز مدت انسان اشاره كرده و قالب ذهن انسان را موشكافانه مورد بررسي قرار مي‌دهد.

نتيجه آن مي‌شود كه آموزش زبان فقط از روش‌هاي علمي بايد الگو برداري كند و يكي از اين روش‌ها روش كارتي است. مربي زبان بايد به تمام مهارت‌ها در امر يادگيري اهميت بدهد. خواندن، نوشتن، گوش دادن و صحبت كردن. اگر يك جلسه زبان را يك ساعت‌ونيم در نظر بگيريم تا چه اندازه از آن را استاد صرف آموزش اين مهارت‌ها مي‌كند. اگر بگوييم بيش از سه چهارم آن مهارت‌ها عموما در كلاس فراموش مي‌شود به گزافه سخن نگفته‌ايم. بنابراين مي‌توان گفت، اصلاح شيوه تدريس زبان را بايد از نخستين كارهاي يك مربي قلمداد كنيم و پناه بردن به اصل يادگيري از جمله كارهايي است كه يك زبان‌آموز بايد آن را جستجو كند. در واقع مربي و زبان‌آموز بايد به يكديگر اعتماد كنند و اين مسير را به همراه هم طي كنند متكلم وحده بودن استاد و ترجمه سطحي متون توسط دانش‌آموزان در كلاس يادگيري زبان را عملا غيرممكن مي‌سازد و ماحصل آن چيزي جز اتلاف وقت نخواهد بود.

در كتاب زبان‌شناسي و زبان‌ در فصل اول جوليا اس.‌فالك در خصوص فراگير بودن زبان مي‌گويد: «برخوردهاي هر روزه ما با زبان‌ چنان طبيعي و گسترده است كه به ندرت آن را موضوعي درخور مطالعه جدي تلقي مي‌كنيم. زبان هميشه در دسترس است،‌ و اغلب بدون هيچ تلاش آگاهانه‌اي آن را به كار مي‌بريم.» بنابراين ايجاد محيط زباني براي زبان‌آموزان از اهميت ويژه‌اي برخوردار مي‌شود. اين تجربه را ما در زندان‌هاي عراق كه بنده اسير جنگي بودم عملا تجربه كرديم. دوستان و هم‌بندان كه سخت نيازمند دانستن زبان انگليسي بودند و اين به اين معني است كه انگيزه قوي براي اين كار داشتند، محيط زباني را به روش‌هاي مختلف ايجاد كرده بودند. از جمله اينكه يك زبان‌آموز روزه زبان مي‌گرفت. يعني با افراد مشخصي كه مسلط به زبان بودند به مدت سه روز يا هر چند روز كه اراده مي‌كرد موقع برخورد فقط انگليسي حرف مي‌زد و اگر واژه‌اي براي او نامفهوم بود يادداشت مي‌كرد و به زبان‌ انگليسي مي‌پرسيد يا از فرد ديگري در اين زمينه كمك مي‌گرفت. در آموزشگاه‌ها نيز مي‌توان محيط زباني مشخصي را ايجاد كرد. اين كاري است كه در دانشگاه‌هاي كشور در گروه زبان‌هاي خارجي عملا انجام مي‌گيرد و اگر دانشجويي خود را با اين موج همراه نكند، بعدا با مشكلات جدي روبه‌رو خواهد شد.

مطالعه داستان‌هاي كوتاه و در‌آوردن خلاصه آنها و بحث‌هاي پيرامون و به اصطلاح discussion در خصوص استخوان‌بندي آنها، از راه‌هاي عملي ديگر در رسيدن به يادگيري منطقي زبان است. يك زبان‌آموز اگر قدرت بيان را با اين روش در خود ايجاد كند، با مطالعه چهار يا پنج قصه كوتاه‌ انگليسي، خواهد توانست قدرت تكلم به آن زبان را سليس‌تر و آگاهانه‌تر تقويت كند.

بنابراين زبان انگليسي و هر زبان ديگر، و به عبارت ديگر هر مهارت و هنري، روش خاص خودش را براي يادگيري دارد. اگر يادگيري آن و مكالمه به آن زبان با مشكلاتي همراه است، به عدم استاندارد بودن شيوه‌ تدريس و عدم تناسب علاقه و انگيزه فرد زبان‌آموز برمي‌گردد. با اندك تغييراتي در صورت و فرم قضيه،‌ با احتساب اصل يادگيري به عنوان هدف تدريس و تحصيل از جانب استاد و زبان‌آموز، ما با تغييرات شگرفي در زمينه آموزش زبان انگليسي روبه‌رو خواهيم شد.

اميد است با نظارت بيشتر بر موسسات زبان‌انگليسي و به كار بردن شيوه‌هاي نوين آموزشي توسط آنها، حمايت‌هاي مادي و معنوي دولت از آموزشگاه‌ها و تلاش در جهت تغيير نگرش خانواده‌ها به دانش زبان و القاي ضرورت دانستن زبان دوم به جامعه، شاهد بهبودي و پيشرفت فرآيند آموزش زبان در كشور باشيم.


سوالات و نظرات خود را با ما درمیان بگذارید
 
نام *
 
ایمیل *
 
پیام شما *
سوال امنیتی جمع اعداد 4 و 7
 
   

سوالات کاربران
printerنسخه قابل چاپ
انتخاب رشته حضوری

نرخ مشاوره %30 ارزانتر از بقیه